کد خبر: ۸۱۳۸
۳۰ دی ۱۴۰۲ - ۱۲:۰۰

داماد در سیل، دنبال عروس رفت!

اصغر نادری، قدیمی محله نوید از خاطره شب عروسی‌اش می‌گوید: روزی که قرار بود دنبال عروس برویم، هنگام بازگشت گرفتار سیل هولناکی شدیم ومهار اسب همسرم را به دست گرفتم.

روایت اصغر نادری، ساکن محله نوید به صد‌ها سال پیش برنمی‌گردد، بلکه مربوط‌به همین پنج‌دهه پیش است که اهالی روستای بقمچ شهرستان چناران، پسرهایشان را در پانزده‌سالگی زن می‌دادند. مردم این روستا معتقد بودند اگر پسر و دختری به بلوغ برسد و ازدواج نکرده باشد، گناه کرده و بخش مهم این تقصیر به گردن والدین است.

اصغر جابری‌بقمچ متولد ۱۳۴۳ است. او که بیش‌از چهل‌سال قبل ازدواج کرده است، درباره حال‌وهوای عروسی در روستای بقمچ برایمان می‌گوید.

 

روستا جوان مجرد نداشت

اصغر جباری در شانزده‌هفده‌سالگی با دخترعمویش در همان روستای بقمچ ازدواج کرد. به گفته او سن ازدواج برای پسر‌ها در روستا از حدود پانزده‌شانزده‌سالگی شروع می‌شد و خانه پرش پسر‌ها تا بیست‌سالگی باید ازدواج می‌کردند.

‌جباری می‌گوید: تأخیر در ازدواج، کار نادرستی محسوب می‌شد و این موضوع درباره دختران مجرد هم صادق بود. تک‌وتوک جوان‌هایی که به دلیل مشکلات مالی و دیگر مسائل مجرد مانده بودند، با کمک و حمایت اهالی روستا شرایط ازدواج برایشان فراهم می‌شد و جوان مجرد در روستا وجود نداشت.

 

مهریه بر‌عهده پدر داماد بود

در روستای بقمچ چهل‌سال قبل، پرداخت مهریه برعهده پدر داماد بود. او می‌گوید: مهریه بیشتر به‌صورت پول نقد و پرداخت آن نیز بر گردن پدر داماد بود؛ چون بیشتر داماد‌ها به شغل دامداری و کشاورزی نزد پدر مشغول بودند و استقلال مالی نداشتند. این موضوع در قباله هم ذکر می‌شد.

این کار این خوبی را داشت که خانواده داماد به‌خاطر همان دین مهریه با عروس خوش‌رفتار بودند و هوایش را داشتند. علاوه‌بر‌این اگر خدای‌نکرده کار به طلاق و جدایی می‌کشید، پدر داماد با فروش بخشی از املاک و گوسفندان خود، مهریه را تمام‌وکمال پرداخت می‌کرد و دیگر احتیاجی به دادگاه و پاسگاه برای گرفتن مهریه نبود.

 

عبور از سیل

درکنار تعیین مهریه، رسم این بود که برخی داماد‌ها برای نشان‌دادن علاقه و عشق خود به همسرشان، زمینی را به او هدیه می‌کردند.

نادری در همان روز عروسی با نجات جان همسرش از سیل، علاقه‌اش را به او اثبات می‌کند. او می‌گوید: روزی که قرار بود دنبال عروس برویم، هنگام بازگشت از رودخانه‌ای که در مسیر عبورمان بود، گرفتار سیل هولناکی شدیم.

در این لحظات از اسب پیاده شدم و با سرعت، مهار اسب همسرم را به دست گرفتم. با اینکه تا کمر زیر آب بودم و هر لحظه امکان غرق‌شدنم وجود داشت، اسب را از رودخانه گذراندم و جان همسرم را نجات دادم.

او می‌گوید: حالا دختر‌ها و پسر‌ها در این سن و سال کم ازدواج نمی‌کنند و این خیلی خوب است، چون زن و شوهر در سن اندک، کم‌تجربه‌اند و ممکن است در زندگی مشترک دچار مشکلات بسیار شوند.

کلمات کلیدی
ارسال نظر